
دیروز داشتم از پنجره توی حیاط رو نگاه میکردم . یاد حرف مادر افتادم که میگفت بهتره از این به بعد برای کفتر های مهمونمون بجای کیسه با گونی گندم بگیریم . ولی ماجرا این نبود ...
چند تا گنجشک روی درخت خرمالو نشسته بودن و یک خرمالوی شیرین رو نشون کرده بودن . به نوبت یکی یکی میرفتن و هر کدوم یک تیکه میکندن و میخوردن . خنده ام گرفته بود. یک حالی داشت این صحنه که توصیف نشدنیه ...
امروز خرمالو های درخت رو مثل هر سال چیدم . فکر کنم سال پر باری بود و این دختر لوس امسال ما رو از سر لطف دید و حداقل این یکی هوای ما رو داشت . سعی کردم بیشترشو بچینم ولی چند تایی سهم گنجشکها بود .... ما که در جدیدا اسممون به نامردی و بی معرفتی در رفته . بزار این درخت حداقل بین گنجشکهاش میزبان خوبی باشه ...
+ نوشته شده در جمعه یازدهم آبان ۱۳۸۶ ساعت 22:25 توسط منوچهرسابق
|